براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
|
|
|
نویسنده : yamahdi788
تاریخ : یک شنبه 16 آبان 1400
|
یا زهراء سلام الله علیها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
بسم الله الرحمن الرحیم کلام روز[۱] گامهای استوار خود شناسی مقدمه خدا شناسی است و کسی که خدا را شناخت، به او جل جلاله ایمان و اعتقاد محکم و پایدار پیدا میکند، میزان اعتقادتان به خدا باعث میزان اعتمادتان به خدا و باور به توانمندیهای خودتان خواهد شد.! واگر به خدا اعتماد داشته باشید، خودتان را باور و پایه های زندگیتان مستحکم میشود، و با اتکا به قدرت خدا، خود را نیز قوی می بینید و اعتماد بنفستان بالا میرود، با اعتماد به خدا، به خدا محوری و خود باوری خواهید رسید و بر همه امور زندگی فائق خواهید آمد، و[نیازی نخواهید داشت دیگران شما را باور کنند] با رعایت تقوی و مراقبت و نظم در امور، دین خدا را یاری کنید، تا خدا هم شما را یاری کند، يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ﴿محمد-۷﴾ اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر خدا را يارى كنيد ياريتان مى كند و گامهايتان را استوار مى دارد (محمد- ۷) س.م.ر
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم تفسیر سوره مبارکه نساء آیات ۱۱۷تا ۱۲۱ ۱۱۷ إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاّ شَيْطاناً مَريداً ۱۱۸ لَعَنَهُ اللّهُ وَ قالَ لاَ َتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيباً مَفْرُوضاً ۱۱۹وَ لاَُضِلَّنَّهُمْ وَ لاَُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الأَنْعامِ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً ۱۲۰ يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً ۱۲۱ أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحيصاً ترجمه ۱۱۷ـ آنچه غير از خدا مى خوانند، فقط بت هائى است (بى روح)، كه هيچ اثرى ندارد; و (يا) شيطان سركش و ويرانگر است. ۱۱۸ ـ خدا او را از رحمت خويش دور ساخته; و او گفته است: «از بندگان تو، سهم معينى خواهم گرفت. ۱۱۹ ـ و آنها را گمراه مى كنم; و به آرزوها سرگرم مى سازم; و به آنان دستور مى دهم كه (اعمال خرافى انجام دهند، و) گوش چهارپايان را بشكافند، و آفرينش (پاك) خدائى را تغيير دهند! (و فطرت توحيد را به شرك بيالايند!)» و هر كس، شيطان را به جاى خدا ولىّ خود برگزيند، زيان آشكارى كرده است. ۱۲۰ ـ شيطان به آنها وعده ها (ى دروغين) مى دهد; و به آرزوها، سرگرم مى سازد; در حالى كه جز فريب و نيرنگ، به آنها وعده نمى دهد. ۱۲۱ـ آنها (پيروان شيطان) جايگاهشان جهنم است; و هيچ راه فرارى ندارند. تفسیر آيه نخست توضيحى است براى حال مشركان، كه در آيه قبل، به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقيقت علت گمراهى شديد آنها را بيان كرده، مى گويد: «آنها به قدرى كوتاه فكرند كه خالق و آفريدگار جهان پهناور هستى را رها كرده و در برابر موجوداتى سر تعظيم فرود مى آورند كه كمترين اثر مثبتى ندارند بلكه گاهى همانند شيطان، ويرانگر و گمراه كننده نيز مى باشند» (إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاّ شَيْطاناً مَريداً). قابل توجه اين كه: معبودهاى مشركان در اين آيه منحصر به دو چيز شناخته شده: «اناث» و «شيطان مَريد» . «اِناث» جمع «اُنثى» از ماده «اَنـَث» (بر وزن ادب) به معنى موجود نرم و قابل انعطاف است، و لذا هنگامى كه آهن در آتش نرم شود، عرب مى گويد: «أَنَثَ الْحَدِيْدُ» و اگر به جنس زن، اناث و مؤنث گفته مى شود، به خاطر آن است كه جنس لطيف تر و انعطاف پذيرترى است. ولى در اينجا بعضى از مفسران معتقدند: قرآن اشاره به بت هاى معروف قبائل عرب مى كند كه هر كدام براى خود بتى انتخاب كرده، اسم مؤنثى را بر آن نهاده بودند: «اللاّت» به معنى «الهه» مؤنثِ «اللّه»، «عُزّى» مؤنث «أَعزّ» ، و همچنين «منات» ، «اساف» ، «نائله» و مانند آنها، ولى بعضى ديگر از مفسران بزرگ عقيده دارند كه منظور از «اِناث» در اينجا معنى معروف مؤنث نيست، بلكه منظور همان ريشه لغوى آن است، يعنى آنها معبودهائى را مى پرستيدند كه مخلوق ضعيفى بيش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هر شكل در مى آمدند، تمام وجودشان تأثر و «انعطاف پذيرى» و تسليم در برابر حوادث بود، و به عبارت روشن تر، موجودهائى كه هيچگونه اراده و اختيارى از خود نداشتند و سرچشمه سود و زيان نبودند. و اما كلمه «مَرِيد» از نظر ريشه لغت از ماده «مرد» (بر وزن زرد) به معنى ريختن شاخ و برگ درخت است و به همين مناسبت به نوجوانى كه هنوز مو در صورتش نروئيده «أَمْرَد» گفته مى شود. بنابراين، «شيطان مَريد»، يعنى شيطانى كه تمام صفات فضيلت از شاخسار وجودش فرو ريخته و چيزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است. و يا از ماده «مُرود» (بر وزن سرود) به معنى طغيان و سركشى است يعنى معبود آنها شيطان طغيانگر و ويرانگر است. در حقيقت، قرآن معبودهاى آنها را چنين دسته بندى كرده كه: يك دسته، بى اثرند و بى خاصيت و دسته ديگر، طغيانگرند و ويرانگر و كسى كه در برابر چنين معبودهائى سر تسليم فرود مى آورد در گمراهى آشكار است! سپس در آيات بعد، اشاره به صفات شيطان، اهداف او و عداوت خاصى كه با فرزندان آدم دارد كرده، قسمت هاى مختلفى از برنامه هاى او را شرح مى دهد و قبل از هر چيز مى فرمايد: «خداوند او را از رحمت خويش دور ساخته» (لَعَنَهُ اللّهُ). و در حقيقت، ريشه تمام بدبختى ها و ويرانگرى هاى او همين دورى از رحمت خدا است كه بر اثر كبر و نخوت دامنش را گرفت. بديهى است چنين موجودى كه بر اثر دورى از خدا از هر گونه خير و خوبى خالى است نمى تواند اثر مفيدى در زندگى ديگران داشته باشد، و ذات نايافته از هستى بخش، چگونه ممكن است هستى آفرين گردد، نه تنها مفيد نخواهد بود، زيان بخش نيز خواهد بود. و مى افزايد: شيطان سوگند ياد كرده كه چند برنامه را اجرا مى كند: نخست اين كه گفته: «از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت» (وَ قالَ لاَ َتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيباً مَفْرُوضاً). او مى داند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا ندارد، و تنها افراد هوس باز و ضعيف الايمان و ضعيف الاراده هستند كه در برابر او تسليم مى شوند. كار ديگرى كه انجام مى دهم اين كه: «آنها را گمراه مى كنم» (وَ لاَ ُضِلَّنَّهُمْ). سومين تلاشى كه مى نمايم اين كه: «با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم مى سازم» (وَ لاَ ُمَنِّيَنَّهُمْ) چهارمين عمل اين كه: آنها را به اعمال خرافى دعوت مى كنم، از جمله: «فرمان مى دهم كه گوش هاى چهار پايان را بشكافند و يا قطع كنند» (وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَـتِّكُنَّ آذانَ الأَنْعامِ). و اين اشاره به يكى از اعمال زشت جاهلى است كه در ميان بت پرستان رايج بود كه گوش بعضى از چهارپايان را مى شكافتند و يا به كلى قطع مى كردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مى دانستند و هيچگونه از آن استفاده نمى نمودند. و پنجمين برنامه اين كه: «آنها را وادار مى سازم كه آفرينش پاك خدائى را تغيير دهند» (وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ). اين جمله اشاره به آن است كه: خداوند در نهاد اوّلى انسان، توحيد، يكتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسنديده اى را قرار داده است ولى وسوسه هاى شيطانى و هوا و هوس ها انسان را از اين مسير صحيح منحرف مى سازد و به بيراهه ها مى كشاند، شاهد اين سخن آيه 30 سوره «روم» است، كه مى فرمايد: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّيْنِ حَنِيْفاً فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيْلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ: «روى خود را متوجه آئين خالص توحيد كن همان سرشتى كه خداوند از آغاز، مردم را بر آن قرار داده و اين آفرينشى است كه نبايد تبديل گردد اين است دين صاف و مستقيم». از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) نيز نقل شده كه: منظور از آن، تغيير فطرت توحيد و فرمان خدا است و اين ضرر غير قابل جبرانى است كه شيطان بر پايه سعادت انسان مى زند; زيرا حقايق و واقعيات را با يك سلسله اوهام و وساوس، قلب مى كند و به دنبال آن سعادت به شقاوت تبديل مى گردد. و در پايان، يك اصل كلى را بيان كرده، مى فرمايد: «هر كس شيطان را به جاى خداوند به عنوان ولىّ و سرپرست خود انتخاب كند، زيان آشكارى كرده» (وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً). در آيه بعد، به دو نكته كه به منزله دليل براى مطلب سابق است بيان شده، مى فرمايد: «شيطان پيوسته به آنها وعده هاى دروغين مى دهد، و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى كند، ولى جز فريب و خدعه، كارى براى آنها انجام نمى دهد» (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً) و در آخرين آيه از آيات مورد بحث، سرنوشت نهائى پيروان شيطان چنين بيان شده: «آنها جايگاهشان دوزخ است و هيچ راه فرارى از آن ندارند» (أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحيصاً)
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
https://www.aviny.com/hadis-mozooee/hadis-farsi.aspx
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
پيامبر صلی الله علیه و آله:
قالَ اللّهُ عَزَّ و َجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» قالَ اللّهُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِكَ لَهُ فى اَحوالِهِ
خداوند می فرماید: «... هرگاه بنده بگويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم، خداى متعال مىگويد: بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم».
امالی(صدوق) ص 1774 - عيون اخبار الرضا ج 1 ، ص 300 ، ح 59
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
کانال فضیلتها
https://t.me/fazylatha
کانال طاووس الجَنَّه:
https://t.me/tavoosoljannah
کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):
https://t.me/sharheser
پایگاه اطلاعرسانی سید ابراهیم رئیسی:
https://raisi.ir/
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
*****
التماس دعا
:: موضوعات مرتبط:
ولایت فقیه ,
شهید ,
شهداء مدافع حرم ,
مسئله مهدویت ,
ظهور ,
قرآن کریم ,
تفسیر سوره مبارکه نساء ,
احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) ,
,
:: برچسبها:
تفسیر سوره مبارکه نساء آیات ۱۱۷تا ۱۲۱ ,
خدا ,
بی روح ,
بت ,
روح ,
اثر ,
شیطان ,
سرکش ,
ویرانگر ,
رحمت ,
بندگان ,
سهم ,
گمراه ,
آرزو ,
سرگرم ,
دستور ,
خرافی ,
گوش ,
چهارپایان ,
آفرینش ,
پاک ,
خدائی ,
فطرت ,
توحید ,
شرک ,
ولی ,
زیان ,
آشکار ,
زیان آشکار ,
وعده دروغین ,
وعده ,
دروغین ,
فریب ,
نیرنگ ,
پیروان شیطان ,
جایگاه ,
جهنم ,
راه فرار ,
خودشناسی ,
خداشناسی ,
تقوی ,
قوی ,
اعتماد به خدا ,
ایمان ,
پيامبر صلی الله علیه و آله ,
بسم اللّه الرحمن الرحيم ,
خداى متعال ,
بنده ,
برکت ,
یا زهراء سلام الله علیها ,
ظهور ,
امام خامنه ای ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
نویسنده : yamahdi788
تاریخ : سه شنبه 13 مهر 1400
|
یا زهراء سلام الله علیها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
رابطۀ قلبی و ظاهری مؤمن با عبادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله أفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْر برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد و آن را در آغوش بگیرد؛ با قلبش آن را دوست بدارد و بدن خویش را به عبادت وادارد، و خود را برای آن فارغ گرداند. پس چنین کسی اهمّیتی نمی دهد که دنیایش با سختی می گذرد یا آسانی. کافی» ج ۲ ص ۸۳
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
کسانی که غیبت حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه ضرری به حالشان ندارد سمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَام يَقُولُ ... وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ كَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِه فضیل بن یسار گوید از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمودند: «... و هر کس در حالی که امامش را می شناسد بمیرد، جلو افتادن یا عقب افتادن فرج برایش ضرری ندارد؛ و هر کس با معرفت به امامش بمیرد، مانند کسی است که با قائم علیه السلام در خیمۀ ایشان هستند. کافی» ج ۱ص ۳۷۲
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
امام حسین علیه السلام أيُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ بِأَبي أنتَ واُمّي فَما مَعرِفَةُ اللّهِ؟ قالَ: مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ. «اى مردم! خداوند والا نام، بندگان را نيافريد مگر براى اين كه او را بشناسند. پس هرگاه او را شناختند، او را خواهند پرستيد و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او از پرستش جز او بىنياز خواهند گشت». مردى به ايشان گفت: اى فرزند پيامبر خدا! پدر و مادرم فداى تو باد! شناخت خدا چيست؟ فرمود: «اين كه مردم هر زمان، امامشان را كه فرمانبرى از او واجب است، بشناسند» . علل الشرائع : ص ۹ ح ۱
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
سوره مبارکه نساء آیات ۵۳ تا ۵۵ ۵۳أَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النّاسَ نَقیراً ۵۴ أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً ۵۵ فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى بِجَهَنَّمَ سَعیراً ترجمه: ۵۳ ـ آیا آنها (یهود) سهمى در حکومت دارند؟! در حالى که اگر چنین بود، کمترین حق را به مردم نمى دادند. ۵۴ ـ یا این که نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش)، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند؟! ما به آل ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم; و حکومت عظیمى در اختیار آنها (پیامبران بنى اسرائیل) قرار دادیم. ۵۵ ـ ولى جمعى از آنها به آن ایمان آوردند; و جمعى ایجاد مانع در راه آن نمودند. و شعله فروزان آتش دوزخ، (براى آنها) کافى است! تفسیر در تفسیر دو آیه گذشته گفته شد: یهود به خاطر جلب توجه بت پرستان «مکّه» گواهى دادند که: بت پرستى قریش از خداپرستى مسلمانان بهتر است! و حتى خود آنان در مقابل بت ها سجده کردند! در آیات مورد بحث، این نکته یادآورى شده که قضاوت آنان به دو دلیل فاقد ارزش و اعتبار است: 1 ـ آنها (یهود) از نظر موقعیت اجتماعى، آن ارزش را ندارند که بتوانند بین افراد قضاوت و حکومت کنند و هرگز مردم حق حکومت و قضاوت در میان خود را به آنها واگذار نکرده اند تا آنها بتوانند دست به چنین کارى بزنند، لذا مى فرماید: «آیا آنها سهمیه اى از حکومت دارند تا بتوانند داورى کنند»؟ (أَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ). به علاوه، آنها هیچ گاه شایستگى حکومت مادى و معنوى بر مردم را ندارند، زیرا آنچنان روح انحصارطلبى بر آنان چیره شده که: «اگر چنان موقعیتى را پیدا کنند به هیچ کس، هیچ حقى، نخواهند داد» (فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النّاسَ نَقیراً ) و همه امتیازات را دربست به خودشان تخصیص مى دهند! بنابراین، با توجه به این که قضاوت یهود از چنین روحیه اى سرچشمه گرفته که همواره حق را به خود یا به کسانى مى دهند که در مسیر منافع آنها باشند، مسلمانان هرگز نباید از این گونه سخنان، نگرانى به خود راه دهند. 2 ـ این گونه قضاوت هاى نادرست از حسادت آنها نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خاندانش سرچشمه مى گیرد، و به همین دلیل بى ارزش است. آنها بر اثر ظلم و ستم و کفران نعمت، مقام نبوت و حکومت را از دست دادند، و به همین جهت، مایل نیستند این موقعیت الهى به دست هیچ کس سپرده شود، لذا نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و خاندانش که مشمول این موهبت الهى شده اند حسد مىورزند، و با آن گونه قضاوت هاى بى اساس مى خواهند آبى بر شعله هاى آتش حسد خویش بپاشند، مى فرماید: «یا این که نسبت به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است، حسادت مىورزند» (أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ). سپس مى فرماید: چرا از اعطاى چنین منصبى به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و خاندان بنى هاشم تعجب و وحشت مى کنید و حسد مىورزید، «در حالى که ما به شما و دودمان آل ابراهیم، کتاب آسمانى، حکمت، دانش و حکومت پهناورى (همچون حکومت موسى و سلیمان و داود(علیهم السلام)) دادیم» (فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً). اما متأسفانه شما مردم ناخلف آن سرمایه هاى معنوى و مادى پر ارزش را بر اثر شرارت و قساوت از دست دادید. از آنچه گفتیم روشن شد: منظور از «ناس» در «أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ» پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و خاندان او(علیهم السلام) است; زیرا «ناس» به معنى جمعى از مردم است، و اطلاق آن بر یک نفر (تنها شخص پیامبر) ما دامى که قرینه اى در کار نباشد جایز نیست به علاوه کلمه «آل ابراهیم» (خاندان ابراهیم) قرینه دیگرى است که منظور از «ناس»، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و خاندان او(علیهم السلام) است; زیرا از قرینه مقابله، چنین استفاده مى شود که ما اگر به خاندان «بنى هاشم» چنین موقعیتى را دادیم، تعجب ندارد; زیرا به خاندان ابراهیم(علیه السلام) نیز بر اثر شایستگى، آن همه موقعیت معنوى و مادى بخشیدیم. در روایات متعددى که در منابع اهل تسنن و شیعه آمده است تصریح شده که منظور از «ناس» خاندان پیامبر(علیهم السلام) مى باشد. از امام باقر(علیه السلام) در ذیل این آیه چنین نقل شده است: «خداوند در خاندان ابراهیم، پیامبران، انبیاء و پیشوایان قرار داد (سپس به یهود خطاب مى کند) چگونه حاضرید در برابر آن اعتراف کنید، اما درباره آل محمّد(صلى الله علیه وآله) انکار مى نمائید» و در روایت دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از معنى این آیه سؤال کردند، فرمود: نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ: «یعنى مائیم که مورد حسد دشمنان قرار گرفته ایم» و در تفسیر «درّ المنثور» از «ابن منذر»، و «طبرانى» از «ابن عباس»، نقل شده است که درباره این آیه مى گفت: «منظور از «ناس» در این آیه مائیم، نه دیگران» سپس در آخرین آیه مى فرماید: جمعى از مردم آن زمان به کتاب آسمانى که بر آل ابراهیم نازل شده بود ایمان آوردند و بعضى دیگر نه تنها ایمان نیاوردند که در راه پیشرفت آن ایجاد مانع کردند و شعله فروزان آتش دوزخ براى آنها کافى است» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى بِجَهَنَّمَ سَعیراً). همچنین کسانى که به این کتاب آسمانى که بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل گردیده کفر مىورزند، نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد. «حسد» که در فارسى از آن تعبیر به «رشک» مى کنیم، به معنى آرزوى زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد. بنابراین، کار حسود در ویران کردن و آرزوى ویران شدن متمرکز مى شود، نه این که آن سرمایه و نعمت حتماً به او منتقل گردد. حسد سرچشمه بسیارى از نابسامانى هاى اجتماعى است، از جمله این که: 1 ـ حسود تمام یا بیشتر نیروها و انرژى هاى بدنى و فکرى خود را که باید در راه پیشبرد اهداف اجتماعى به کار برد، در مسیر نابودى و ویران کردن آنچه هست صرف مى کند، و ازین رو، هم سرمایه هاى وجودى خود را از بین برده و هم سرمایه هاى اجتماعى را. 2 ـ حسد انگیزه قسمتى از جنایات دنیا است و اگر عوامل و علل اصلى قتلها، دزدیها، تجاوزها و مانند آن را بررسى کنیم، خواهیم دید قسمت قابل توجهى از آنها از عامل حسد مایه مى گیرد، و شاید به خاطر همین است که آن را به شراره اى از آتش تشبیه کرده اند، که مى تواند موجودیت حسود و یا جامعه اى را که در آن زندگى مى کند، بسوزاند. یکى از دانشمندان مى گوید: «حسد و بدخواهى از خطرناکترین صفات است و باید آن را به منزله موحش ترین دشمن سعادت تلقى کرد و در دفع آن کوشید». جوامعى که افراد آن را اشخاص حسود و تنگ نظر تشکیل مى دهند، جوامعى عقب افتاده هستند; زیرا همان طور که گفتیم، حسود همیشه مى کوشد تا دیگران را به عقب بکشد و این درست بر خلاف روح تکامل و ترقى است. 3 ـ از همه اینها گذشته، حسد اثرات بسیار نامطلوبى روى جسم و سلامت انسان مى گذارد، و افراد حسود، معمولاً افرادى رنجور و از نظر اعصاب و دستگاه هاى مختلف بدن، غالباً ناراحت و بیمارند; زیرا امروز این حقیقت مسلّم شده که بیمارى هاى جسمانى در بسیارى از موارد، عامل روانى دارند، و در طب امروز بحث هاى مشروحى تحت عنوان بیمارى هاى «روان تنى» دیده مى شود که به این قسمت از بیمارى ها اختصاص دارد. جالب این که: در روایات پیشوایان اسلام روى این موضوع تکیه شده است: در روایتى از على(علیه السلام) مى خوانیم: صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ: «تندرستى از کمى حسد است» و در جاى دیگر مى فرماید: اَلْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسّادِ عَنْ سَلامَةِ الأَجْسادِ: «عجیب است که حسودان از سلامت جسم خود به کلى غافلند» و حتى در پاره اى از احادیث مى خوانیم: حسد پیش از آن که به محسود زیان برساند، از حسود شروع مى کند، و تدریجاً او را به قتل مى رساند! 3 4 ـ از نظر معنوى، حسد نشانه کمبود شخصیت، نادانى، کوتاه فکرى و ضعف و نقص ایمان است; زیرا حسود در واقع خود را ناتوان تر از آن مى بیند که به مقام محسود و بالاتر از آن برسد، و لذا سعى مى کند محسود را به عقب برگرداند. به علاوه او عملاً به حکمت خداوند که بخشنده اصلى این نعمت ها است معترض است و نسبت به اعطاى نعمت به افراد، از طرف خداوند ایراد دارد، و لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: أَلْحَسَدُ أَصْلُهُ مِنْ عَمْىِ الْقَلْبِ وَ الْجُحُودِ لِفَضْلِ اللّهِ تَعالىْ وَ هُما جَناحانِ لِلْکُفْرِ وَ بِالْحَسَدِ وَقَعَ ابْنُ آدَمَ فِى حَسْرَةِ الأَبَدِ وَ هَلَکَ مَهْلِکاً لا یَنْجُو مِنْهُ أَبَداً: «حسد و بدخواهى از تاریکى قلب و کوردلى است و از انکار نعمت هاى خدا به افراد سرچشمه مى گیرد، و این دو (کوردلى و انکار بخشش خدا) دو بال کفر هستند. به سبب حسد بود که فرزند آدم(علیه السلام) در یک حسرت جاودانى فرو رفت و به هلاکتى افتاد که هرگز از آن رهائى نمى یابد» قرآن مجید مى گوید: نخستین قتل و کشتارى که در روى زمین واقع شد عامل آن حسد بود و در «نهج البلاغه» از على(علیه السلام)، نقل شده: اِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الاِیْمانَ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ: «حسد تدریجاً ایمان را مى خورد، همان طور که آتش هیزم را تدریجاً از بین مى برد» شخص حسود تدریجاً سوء ظنش به خدا، حکمت و عدالت او بیشتر مى شود و همین سوء ظن است که او را از وادى ایمان بیرون مى کشد. زیان هاى معنوى و مادى، فردى و اجتماعى حسد، فوق العاده زیاد است و آنچه گفتیم در حقیقت فهرستى از آن به شمار مى رود.
منبع:
https://t.me/fazylatha
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
کانال فضیلتها
https://t.me/fazylatha
کانال طاووس الجَنَّه:
https://t.me/tavoosoljannah
کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):
https://t.me/sharheser
پایگاه اطلاعرسانی سید ابراهیم رئیسی:
https://raisi.ir/service/election
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
*****
التماس دعا
:: موضوعات مرتبط:
ولایت فقیه ,
شهید ,
دفاع مقدس ,
شهداء مدافع حرم ,
مسئله مهدویت ,
ظهور ,
قرآن کریم ,
تفسیر سوره مبارکه نساء ,
احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) ,
شهدای کربلا ,
محرم | عاشورا ,
,
:: برچسبها:
برترین مردم ,
عبادت ,
عشق ,
آغوش ,
قلب ,
بدن ,
فارغ ,
سختی ,
آسانی ,
فرج ,
ضرر ,
معرفت ,
امام ,
قائم علیه السلام ,
خداوند ,
سوره مبارکه نساء آیات ۵۳ تا ۵۵ ,
یهود ,
سهم ,
حکومت ,
حق ,
کمترین ,
مردم ,
پیامبر ,
فضل خدا ,
یخشش ,
حسد ,
ابراهیم ,
کتاب ,
حکمت ,
حکومت عظیم ,
پیامبران بنی اسرائیل ,
بنی اسرائیل ,
ایمان ,
مانع ,
شعله ,
آتش ,
دوزخ ,
آتش دوزخ ,
یا زهراء سلام الله علیها ,
ظهور ,
امام خامنه ای ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
|
نویسنده : yamahdi788
تاریخ : شنبه 13 شهريور 1400
|
یا زهراء سلام الله علیها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
قرآن و حدیث
تفسیر آیات ۱۱ تا ۱۲ سوره مبارکه نساء ۱۱ یُوصیکُمُ اللّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لاَِبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلاِ ُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلاِ ُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصی بِها أَوْ دَیْن آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَریضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً ۱۲ وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصینَ بِها أَوْ دَیْن وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْن وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصى بِها أَوْ دَیْن غَیْرَ مُضَارّ وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَلیمٌ ترجمه ۱۱ ـ خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد; و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست; و اگر یکى باشد، نیمى (از میراث) از آن اوست. و براى هر یک از پدر و مادر او، یک ششم میراث است، اگر (میت) فرزندى داشته باشد; و اگر فرزندى نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، براى مادر او یک سوم است (و بقیه از آن پدر است); و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش یک ششم مى برد (و پنج ششم باقیمانده، براى پدر است)، (همه اینها،) بعد از انجام وصیتى است که او کرده، و بعد از اداى دین است ـ شما نمى دانید پدران و مادران و فرزندانتان، کدام یک براى شما سودمندترند! ـ این فریضه الهى است; و خداوند، دانا و حکیم است. ۱۲ ـ و براى شما، نصف میراث زنانتان است، اگر آنها فرزندى نداشته باشند; و اگر فرزندى داشته باشند، یک چهارم از آن شماست; پس از انجام وصیتى که کرده اند، و اداى دین (آنها)، و براى زنان شما، یک چهارم میراث شماست، اگر فرزندى نداشته باشید; و اگر براى شما فرزندى باشد، یک هشتم از آن آنهاست; بعد از انجام وصیتى که کرده اید، و اداى دین. و اگر مردى بوده باشد که کلاله (خواهر یا برادر) از او ارث مى برد، یا زنى که برادر یا خواهرى دارد، سهم هر کدام، یک ششم است (اگر برادران و خواهران مادرى باشند); و اگر بیش از یک نفر باشند، آنها در یک سوم شریکند; پس از انجام وصیتى که شده، و اداى دین. به شرط آن که (از طریق وصیت و اقرار به دین،) به آنها ضرر نزند. این سفارش خداست; و خدا دانا و بردبار است. شان نزول «عبد الرحمن بن ثابت انصارى» برادر «حسان بن ثابت» شاعر معروف صدر اسلام، از دنیا رفت، در حالى که یک همسر و پنج برادر از او به یادگار مانده بود. برادران میراث «عبد الرحمن» را در میان خود قسمت کردند و به همسر او چیزى ندادند، او جریان را به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد، و از آنها شکایت نمود، در این هنگام آیات فوق نازل شد و در آن، میراث همسران دقیقاً تعیین گردید و نیز از «جابر بن عبداللّه» نقل شده که: بیمار شده بودم، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از من عیادت کرد، من بى هوش بودم، پیامبر(صلى الله علیه وآله) آبى خواست، با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقیه را بر من پاشید، من به هوش آمدم، عرض کردم: اى رسول خدا! تکلیف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) خاموش گشت، چیزى نگذشت که آیات فوق نازل گردید و سهم ورّاث در آن تعیین شد. تفسیر همان گونه که در شأن نزول خواندیم، این دو آیه، سهم ورّاث را تعیین مى کند. در آیه اول، حکم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بیان شده است، و بدیهى است که هیچ رابطه خویشاوندى، نزدیک تر از رابطه فرزند و پدر نمى باشد، لذا قرآن آنها را بر طبقات دیگر ارث مقدم داشته است. در جمله نخست مى فرماید: «خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى کند که پسران دو برابر سهم دختران ارث مى برند» (یُوصیکُمُ اللّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ). قابل توجه این که: از نظر جمله بندى و طرز بیان ارث، دختران اصل قرار داده شده، و ارث پسران به صورت فرع و با مقایسه به آن تعیین گردیده; زیرا مى گوید: «پسران دو برابر سهم دختران مى برند» و این یک نوع تأکید روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنت هاى جاهلى است که آنها را به کلى محروم مى کردند (اما فلسفه تفاوت ارث این دو به زودى تشریح خواهد شد). پس از آن مى فرماید: «اگر فرزندان میت، منحصراً دو دختر یا بیشتر باشند، دو ثلث مال از آن آنهاست» (فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ). «ولى اگر تنها یک دختر بوده باشد، نصف مجموع مال از آن اوست» (وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ). در اینجا سؤالى پیش مى آید که قرآن در این آیه مى گوید: «فَوْقَ اثْنَتَیْنَ» یعنى اگر دختران بیش از دو نفر باشند دو سوم مال متعلق به آنهاست، بنابراین، آیه از حکم دو دختر ساکت است، بلکه تنها حکم یک دختر و چند دختر را گفته است. پاسخ این است: با توجه به جمله اول آیه، جواب این سؤال روشن مى شود، و آن این است که: سهم دو دختر از جمله لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ: «پسر دو برابر سهم دختر دارد» اجمالاً معلوم مى گردد; زیرا اگر بازماندگان شخص مرده فقط یک پسر و یک دختر باشند سهم دختر یک سوم و سهم پسر دو سوم مى گردد. بنابراین سهم دو دختر طبق این جمله دو سوم خواهد بود، و شاید به خاطر همین بوده که در جمله بعد، از سهم دو دختر خوددارى شده و تنها اشاره به سهم چند دختر گردیده، که آن هم از دو سوم تجاوز نمى کند (دقت کنید). از مراجعه به آخرین آیه سوره «نساء» نیز این مسأله روشن تر مى شود; زیرا در آن آیه، سهم یک خواهر نصف قرار داده شده (همانند سهم یک دختر) آن گاه مى افزاید: «اگر دو خواهر بوده باشند دو سوم مال را مى برند» از این حکم مى فهمیم که در مورد دو دختر نیز دو سوم مال در نظر گرفته شده است. به علاوه، این تعبیر در ادبیات عرب دیده مى شود که گاهى مى گویند: «فَوْقَ اثْنَتَیْنِ» و منظور «اثْنَتانِ وَ ما فَوْقَ» است، یعنى دو و بیشتر. از همه اینها گذشته، حکم مزبور از نظر فقه اسلامى و منابع حدیث مسلّم است، و اگر فرضاً ابهامى در جمله بالا باشد، با توجه به سنت (منابع حدیث) برطرف مى گردد. اما میراث پدران و مادران که آنها نیز جزء طبقه اول و هم ردیف فرزندان مى باشند، در آیه فوق چنین بیان شده و در آن سه حالت است: حالت اول: شخص متوفّى، فرزند یا فرزندانى داشته باشد که در این صورت به پدر و مادر او هر کدام یک ششم مى رسد، مى فرماید: «و براى هر یک از پدر و مادر یک ششم است اگر (میت) فرزندى داشته باشد» (وَ لاَِبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ). حالت دوم: فرزندى در میان نباشد و وارث تنها پدر و مادر باشند در این صورت سهم مادر یک سوم مجموع مال است، مى فرماید: «اگر فرزندى نداشته باشد و تنها وارث او پدر و مادرش باشند، براى مادرش یک سوم است» (فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلاِ ُمِّهِ الثُّلُثُ). اگر مى بینیم در اینجا سخنى از سهم پدر به میان نیامده، به خاطر این است که سهم او روشن است، یعنى: «دو سوم». به علاوه، گاهى شخص میت ممکن است همسرى داشته باشد، در این صورت سهم همسر از سهم پدر کم مى شود، و بنابراین سهم پدر در حالت دوم متغیر است. حالت سوم: این است که وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در کار نباشد، ولى شخص متوفى برادرانى (از طرف پدر و مادر، یا تنها از طرف پدر)، داشته باشد، در این صورت سهم مادر از یک سوم به یک ششم تنزل مى یابد، مى فرماید: «و اگر او (میت) برادرانى دارد براى مادرش یک سوم است» (فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلاِ ُمِّهِ السُّدُسُ). در واقع، برادران، با این که ارث نمى برند، مانع مقدار اضافى ارث مادر مى شوند و به همین جهت آنها را «حاجِب» مى نامند. فلسفه این حکم روشن است; زیرا وجود برادران متعدد موجب سنگینى بار زندگى پدر است، چون پدر باید هزینه آنها را بپردازد تا بزرگ شوند، و حتى پس از بزرگ شدن نیز هزینه هائى براى پدر دارند، و به همین جهت برادرانى موجب تنزل سهم مادر مى شوند، که از ناحیه پدر و مادر و یا تنها از ناحیه پدر باشند، و اما برادرانى که تنها از ناحیه مادر هستند و هیچگونه سنگینى بر دوش پدر ندارند، حاجب نمى گردند. سؤال: در اینجا سؤالى مطرح است که قرآن در این آیه در مورد برادران لفظ «جمع» به کار برده، مى گوید: فَاِنْ کانَ لَهُ اِخْوَةٌ: «اگر آن شخص متوفى برادرانى داشته باشد» و مى دانیم که حداقل جمع سه نفر است، در حالى که تمام فقهاى اسلام معتقدند که دو برادر هم مى توانند مانع و موجب تنزل ارث مادر شوند. پاسخ: جواب این سؤال با مراجعه به آیات دیگر قرآن روشن مى شود، و آن این که: لازم نیست در همه جا لفظ جمع در سه نفر و بیشتر به کار رود، بلکه در پاره اى از موارد بر دو نفر هم اطلاق مى شود مانند آیه 78 سوره «انبیاء»: وَ کُنّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ: «ما گواه حکم آنها بودیم». آیه مربوط به قضاوت «داود» و «سلیمان» است، و قرآن درباره این دو نفر ضمیر جمع (هُمْ) به کار برده است. از اینجا روشن مى شود که: ممکن است گاهى لفظ جمع در دو نفر به کار رود، ولى این موضوع نیاز به شاهد و قرینه دارد و در آیه مورد بحث، شاهد همان اتفاق مسلمانان و ورود دلیل از پیشوایان اسلام است; زیرا در این مسأله، همه دانشمندان اسلام اعم از شیعه و سنى (به جز ابن عباس) دو برادر را مشمول حکم آیه دانسته اند پس از آن قرآن مى فرماید: وارثان هنگامى مى توانند مال را در میان خود تقسیم کنند که شخص میت وصیتى نکرده باشد، و یا بدهى بر عهده او نباشد، بنابراین، اگر وصیتى کرده یا دیونى دارد باید نخست به آنها عمل کرد، مى فرماید: «همه اینها بعد از انجام وصیتى است که کرده و بعد از اداء دین او است» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصی بِها أَوْ دَیْن). البته همان طور که در باب وصیت گفته شده، انسان فقط مى تواند درباره یک سوم از مال خود وصیت کند و اگر بیش از آن وصیت کند صحیح نیست، مگر این که ورثه اجازه دهند. و در جمله بعد مى فرماید: «اینها پدران و فرزندان شما هستند، اما شما نمى دانید کدام یک از آنها بیشتر به نفع شما هستند» (آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً). یعنى قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده، و تشخیص این مصالح به دست خداست; زیرا انسان آنچه را مربوط به خیر و صلاح اوست در همه جا نمى تواند تشخیص دهد. ممکن است بعضى گمان کنند پدران و مادران بیشتر به نیازمندى هاى او پاسخ مى گویند، و بنابراین باید در ارث بر فرزندان مقدم باشند. و ممکن است جمعى عکس این را فکر کنند. اگر قانون ارث به دست مردم مى بود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در آن واقع مى شد، اما خدا که حقایق امور را آن چنان که هست مى داند، قانون ارث را بر نظام ثابتى که خیر بشر در آن است، قرار داده. لذا در پایان آیه مى فرماید: «این قانونى است که از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حکیم است» (فَریضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً). این جمله براى تأکید مطالب گذشته است، تا جاى هیچ گونه چانه زدن براى مردم درباره قوانین مربوط به سهام ارث باقى نماند. در آیه بعد، چگونگى ارث زن و شوهر از یکدیگر توضیح داده شده، مى فرماید: «و براى شما نصف میراث زنانتان است، اگر آنها فرزندى نداشته باشند» (وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ). ولى «اگر فرزند و یا فرزندانى داشته باشد (حتى از شوهر دیگرى) تنها یک چهارم میراث آنها از آن شما است» (فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْنَ). البته این تقسیم نیز «بعد از پرداخت بدهى هاى همسر و انجام وصیت هاى مالى اوست» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصینَ بِها أَوْ دَیْن). اما ارث زنان از ثروت شوهران در صورتى که شوهر فرزندى نداشته باشد یک چهارم اصل مال است، مى فرماید: «و براى زنان شما یک چهارم میراث شما است، اگر فرزندى نداشته باشید» (وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ). «ولى اگر شما فرزندى داشته باشید (اگر چه این فرزند از همسر دیگرى باشد) سهم زنان یک هشتم از میراث شما است» (فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمّا تَرَکْتُمْ). این تقسیم نیز همانند تقسیم سابق بعد از پرداخت بدهکارى هاى شوهر و انجام وصیت هاى مالى اوست، مى فرماید: «بعد از انجام وصیتى که کرده اید و اداء دین» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْن). قابل توجه آن که: سهام شوهران و زنان در صورتى که شخص میت فرزند داشته باشد، به نصف تقلیل مى یابد، و آن براى رعایت حال فرزندان است. و علت این که سهم شوهران دو برابر سهم زنان قرار داده شده، همان است که مشروحاً درباره ارث پسر و دختر گفته شده. توجه به این نکته نیز لازم است: سهمى که براى زنان تعیین شده (اعم از از یک چهارم یا یک هشتم) اختصاص به یک همسر ندارد، بلکه اگر مرد همسران متعدد داشته باشد، سهم مذکور بین همه آنها به طور مساوى تقسیم خواهد شد و ظاهر آیه فوق نیز همین است. پس از آن حکم ارث برادران و خواهران را بیان مى کند، مى فرماید: «اگر مردى از دنیا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، یا زنى از دنیا برود و برادر و یا خواهرى داشته باشد، هر یک از آنها یک ششم مال را به ارث مى برند» (وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ). این در صورت است که از شخص متوفى یک برادر و یک خواهر باقى بماند. «اما اگر بیش از یکى باشند مجموعاً شریک در یک ثلث مى باشند» (فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ) یعنى باید ثلث مال را در میان خودشان تقسیم کنند. سپس اضافه مى کند: «این تقسیم نیز بعد از انجام وصیت او و دیونى است که باید پرداخت گردد» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصى بِها أَوْ دَیْن). با این هشتدار «که وصیت و همچنین دین، جنبه زیان رسانیدن به ورثه نداشته باشد» (غَیْرَ مُضَارّ). به این معنى که بیش از ثلث، وصیت نکند; زیرا طبق روایاتى که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده، وصیت بیش از ثلث «اضرار» به ورثه است، و نفوذ آن مشروط به رضایت آنها مى باشد و یا این که: براى محروم ساختن ورثه و زیان رسانیدن به آنها اعتراف به دیون و بدهى هائى کند، در حالى که بدهکار نباشد. و در پایان براى تأکید مى فرماید: «این توصیه اى است الهى و خداوند علیم و حلیم است» (وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَلیمٌ). که باید محترم شمرده شود، زیرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است که این احکام را مقرر داشته و نیز از نیات وصیت کنندگان آگاه مى باشد، در عین حال «حلیم» است و کسانى را که بر خلاف فرمان او رفتار مى کنند، فوراً مجازات نمى نماید». شاید بسیارى تصور کنند بهتر آن است به هنگام فوت کسى، اموال او جزء اموال عمومى گردد و در اختیار بیت المال قرار گیرد، تا صرف تلاش هاى اقتصادى جامعه گردد، ولى با دقت روشن مى شود، این کار کاملاً دور از عدالت است; زیرا «وراثت» یک امر کاملاً طبیعى و منطقى است; چرا که پدر و مادر قسمتى از صفات جسمى و روحى خود را طبق قانون وراثت طبیعى، به نسل هاى بعد منتقل مى کنند، چرا اموال آنها از این قانون مستثنى باشد، و به نسل آینده منتقل نشود؟ به علاوه، اموال مشروع هر کس نتیجه زحمات، کوشش ها و تلاش هاى اوست، و در حقیقت نیروهاى متراکم شده او را نشان مى دهد، و به همین جهت ما هر کس را مالک طبیعى دسترنج خود مى شناسیم، این یک حکم فطرى است. بنابراین، به هنگام مرگ که دست انسان از اموالش کوتاه مى گردد عادلانه ترین راه این است که: این اموال به کسانى تعلق گیرد که نزدیکترین افراد به اوست، و در واقع هستى آن اشخاص، ادامه هستى آن شخص محسوب مى شود. روى همین جهت، بسیارى از مردم با این که سرمایه کافى براى زندگى خود تا پایان عمر دارند دست از تلاش و کوشش براى کار و تولید بیشتر، بر نمى دارند، و هدفشان تأمین آینده فرزندانشان است. یعنى قانون ارث مى تواند تحرک و جنبش بیشترى به چرخ هاى اقتصادى یک کشور بدهد، و اگر اموال هر کس بعد از مرگ او به کلى از او بریده شود و جزء اموال عمومى گردد، ممکن است قسمت مهمى از فعالیت هاى اقتصادى خاموش شود. شاهد این سخن جریانى است که در «فرانسه» واقع شد، مى گویند: چندى قبل نمایندگان پارلمان فرانسه قانون ارث را الغاء کردند، و به جاى آن تصویب نمودند، که آنچه از کسى باقى مى ماند، به عنوان اموال عمومى ضبط گردد و به مصارف عموم برسد، به طورى که هیچ یک از بستگان شخص سهمى نداشته باشند. ولى با گذشت مدتى اثرات نامطلوب اقتصادى این قانون آشکار گردید، و مشاهده شد وضع صادرات و واردات کشور دستخوش تحول و از تلاش اقتصادى به مقدار زیادى کاسته شده، این موضوع مقامات اقتصادى را دچار نگرانى کرد و عامل اصلى آن را همان «الغاى قانون ارث» دانستند و ناچار در آن تجدید نظر کردند. بنابراین، نمى توان انکار کرد که قانون ارث علاوه بر این که یک امر طبیعى و فطرى است در گسترش تلاش هاى اقتصادى نیز اثر عمیق دارد.
قانون ارث چون ریشه فطرى دارد به اشکال گوناگون در میان ملل گذشته دیده مى شود. در میان یهود گرچه بعضى مدعى هستند قانون ارثى وجود نداشته، ولى با مراجعه به «تورات» مى بینیم، این قانون صریحاً در «سفر اعداد» آمده است آنجا که مى گوید: «و بنى اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگر کسى بمیرد و پسرى نداشته باشد، ملک او را به دخترش انتقال نمائید، و اگر دخترى ندارد میراثش را به برادرانش بدهید، و اگر برادرى ندارد، میراث وى را به برادران پدرش بدهید، و اگر پدرش برادرى ندارد، میراث او را به بازمانده او از نزدیک ترین خویشاوندانش بدهید، تا وارث آن باشد، و این امر براى بنى اسرائیل حکم واجبى باشد، به نوعى که خداوند به موسى امر فرموده است» از جمله هاى فوق استفاده مى شود: ارث در میان بنى اسرائیل فقط روى مسأله نسب دور مى زده است; زیرا نامى از همسر در آن برده نشده است. و در آئین مسیح(علیه السلام) نیز باید همین قانون «تورات» معتبر باشد; زیرا در «اناجیل» موجود نقل شده که: مسیح گفته است: من نیامده ام که چیزى از احکام تورات را تغییر دهم. و فقط در چند مورد از مشتقات کلمه «ارث» سخن گفته شده است اما در میان عرب ها پیش از اسلام، ارث از یکى از سه راه بوده است: 1 ـ نسب: منظور از نسب نزد آنها تنها پسران و مردان بوده است و کودکان و زنان از بردن ارث محروم بودند. 2 ـ تَبَنِّى: یعنى فرزندى که از خانواده اى طرد شده، خانواده دیگرى او را به خود نسبت دهد و به شکل «پسر خوانده» در آید، در این صورت میان این پسر خوانده، و پدر خوانده اش، ارث برقرار مى شد. 3 ـ عهد و پیمان: یعنى دو نفر با هم پیمان مى بستند که در دوران حیات و زندگى از یکدیگر دفاع کنند و بعد از مرگ از یکدیگر ارث ببرند. اسلام، قانون فطرى و طبیعى ارث را از خرافاتى که به آن آمیخته شده بود، پاک کرد، و تبعیضات ظالمانه اى را که در میان زن و مرد از یک سو، و بزرگسال و کودک، از سوى دیگر قائل بودند از بین برد، و سرچشمه هاى ارث را در سه چیز خلاصه کرد، که تا آن زمان به این شکل سابقه نداشت: 1 ـ نسب: به مفهوم وسیع آن یعنى هر گونه ارتباطى که از طریق تولد در میان دو نفر در سطوح مختلف ایجاد مى شود اعم از مرد و زن و بزرگسال و کودک. 2 ـ سبب: یعنى ارتباط هائى که از طریق ازدواج در میان افراد ایجاد مى شود. 3 ـ ولاء: یعنى ارتباط هاى دیگرى که از غیر طریق خویشاوندى (سبب و نسب) در میان دو نفر پیدا مى شود مانند: «ولاء عتق» یعنى اگر کسى برده خود را آزاد کند، و آن برده پس از مرگ هیچ گونه خویشاوند نسبى و سببى از خود به یادگار نگذارد، اموال او به آزاد کننده او مى رسد (و این خود یک نوع تشویق و پاداش براى آزاد کردن بردگان است). «ولاء ضمان جریرة» و آن پیمان خاصى بوده که در میان دو نفر به خواست و اراده خودشان برقرار مى شده، و طرفین متعهد مى شدند که از یکدیگر در موارد مختلفى دفاع کنند و پس از مرگ (در صورتى که هیچ گونه خویشاوند نسبى و سببى نداشته باشند) از یکدیگر ارث ببرند. و دیگر «ولاء امامت» است، یعنى اگر کسى از دنیا برود و هیچگونه وارث نسبى و سببى و غیر آنها نداشته باشد، میراث او به امام(علیه السلام) و به عبارت دیگر به بیت المال مسلمین مى رسد. البته هر یک از طبقات فوق شرائط و احکامى دارند که در کتب فقهى مشروحاً آمده است.
در اینجا سؤالى مطرح است که قرآن در این آیه در مورد برادران لفظ «جمع» به کار برده، مى گوید: فَاِنْ کانَ لَهُ اِخْوَةٌ: «اگر آن شخص متوفى برادرانى داشته باشد» و مى دانیم که حداقل جمع سه نفر است، در حالى که تمام فقهاى اسلام معتقدند که دو برادر هم مى توانند مانع و موجب تنزل ارث مادر شوند. پاسخ: جواب این سؤال با مراجعه به آیات دیگر قرآن روشن مى شود، و آن این که: لازم نیست در همه جا لفظ جمع در سه نفر و بیشتر به کار رود، بلکه در پاره اى از موارد بر دو نفر هم اطلاق مى شود مانند آیه 78 سوره «انبیاء»: وَ کُنّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ: «ما گواه حکم آنها بودیم». آیه مربوط به قضاوت «داود» و «سلیمان» است، و قرآن درباره این دو نفر ضمیر جمع (هُمْ) به کار برده است. از اینجا روشن مى شود که: ممکن است گاهى لفظ جمع در دو نفر به کار رود، ولى این موضوع نیاز به شاهد و قرینه دارد و در آیه مورد بحث، شاهد همان اتفاق مسلمانان و ورود دلیل از پیشوایان اسلام است; زیرا در این مسأله، همه دانشمندان اسلام اعم از شیعه و سنى (به جز ابن عباس) دو برادر را مشمول حکم آیه دانسته اند پس از آن قرآن مى فرماید: وارثان هنگامى مى توانند مال را در میان خود تقسیم کنند که شخص میت وصیتى نکرده باشد، و یا بدهى بر عهده او نباشد، بنابراین، اگر وصیتى کرده یا دیونى دارد باید نخست به آنها عمل کرد، مى فرماید: «همه اینها بعد از انجام وصیتى است که کرده و بعد از اداء دین او است» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصی بِها أَوْ دَیْن). البته همان طور که در باب وصیت گفته شده، انسان فقط مى تواند درباره یک سوم از مال خود وصیت کند و اگر بیش از آن وصیت کند صحیح نیست، مگر این که ورثه اجازه دهند. و در جمله بعد مى فرماید: «اینها پدران و فرزندان شما هستند، اما شما نمى دانید کدام یک از آنها بیشتر به نفع شما هستند» (آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً). یعنى قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده، و تشخیص این مصالح به دست خداست; زیرا انسان آنچه را مربوط به خیر و صلاح اوست در همه جا نمى تواند تشخیص دهد. ممکن است بعضى گمان کنند پدران و مادران بیشتر به نیازمندى هاى او پاسخ مى گویند، و بنابراین باید در ارث بر فرزندان مقدم باشند. و ممکن است جمعى عکس این را فکر کنند. اگر قانون ارث به دست مردم مى بود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در آن واقع مى شد، اما خدا که حقایق امور را آن چنان که هست مى داند، قانون ارث را بر نظام ثابتى که خیر بشر در آن است، قرار داده. لذا در پایان آیه مى فرماید: «این قانونى است که از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حکیم است» (فَریضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً). این جمله براى تأکید مطالب گذشته است، تا جاى هیچ گونه چانه زدن براى مردم درباره قوانین مربوط به سهام ارث باقى نماند.
در آیه بعد، چگونگى ارث زن و شوهر از یکدیگر توضیح داده شده، مى فرماید: «و براى شما نصف میراث زنانتان است، اگر آنها فرزندى نداشته باشند» (وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ). ولى «اگر فرزند و یا فرزندانى داشته باشد (حتى از شوهر دیگرى) تنها یک چهارم میراث آنها از آن شما است» (فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْنَ). البته این تقسیم نیز «بعد از پرداخت بدهى هاى همسر و انجام وصیت هاى مالى اوست» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصینَ بِها أَوْ دَیْن). اما ارث زنان از ثروت شوهران در صورتى که شوهر فرزندى نداشته باشد یک چهارم اصل مال است، مى فرماید: «و براى زنان شما یک چهارم میراث شما است، اگر فرزندى نداشته باشید» (وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ). «ولى اگر شما فرزندى داشته باشید (اگر چه این فرزند از همسر دیگرى باشد) سهم زنان یک هشتم از میراث شما است» (فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمّا تَرَکْتُمْ). این تقسیم نیز همانند تقسیم سابق بعد از پرداخت بدهکارى هاى شوهر و انجام وصیت هاى مالى اوست، مى فرماید: «بعد از انجام وصیتى که کرده اید و اداء دین» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْن). قابل توجه آن که: سهام شوهران و زنان در صورتى که شخص میت فرزند داشته باشد، به نصف تقلیل مى یابد، و آن براى رعایت حال فرزندان است. و علت این که سهم شوهران دو برابر سهم زنان قرار داده شده، همان است که مشروحاً درباره ارث پسر و دختر گفته شده. توجه به این نکته نیز لازم است: سهمى که براى زنان تعیین شده (اعم از از یک چهارم یا یک هشتم) اختصاص به یک همسر ندارد، بلکه اگر مرد همسران متعدد داشته باشد، سهم مذکور بین همه آنها به طور مساوى تقسیم خواهد شد و ظاهر آیه فوق نیز همین است. پس از آن حکم ارث برادران و خواهران را بیان مى کند، مى فرماید: «اگر مردى از دنیا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، یا زنى از دنیا برود و برادر و یا خواهرى داشته باشد، هر یک از آنها یک ششم مال را به ارث مى برند» (وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ). این در صورت است که از شخص متوفى یک برادر و یک خواهر باقى بماند. «اما اگر بیش از یکى باشند مجموعاً شریک در یک ثلث مى باشند» (فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ) یعنى باید ثلث مال را در میان خودشان تقسیم کنند. سپس اضافه مى کند: «این تقسیم نیز بعد از انجام وصیت او و دیونى است که باید پرداخت گردد» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصى بِها أَوْ دَیْن). با این هشتدار «که وصیت و همچنین دین، جنبه زیان رسانیدن به ورثه نداشته باشد» (غَیْرَ مُضَارّ). به این معنى که بیش از ثلث، وصیت نکند; زیرا طبق روایاتى که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده، وصیت بیش از ثلث «اضرار» به ورثه است، و نفوذ آن مشروط به رضایت آنها مى باشد و یا این که: براى محروم ساختن ورثه و زیان رسانیدن به آنها اعتراف به دیون و بدهى هائى کند، در حالى که بدهکار نباشد. و در پایان براى تأکید مى فرماید: «این توصیه اى است الهى و خداوند علیم و حلیم است» (وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَلیمٌ). که باید محترم شمرده شود، زیرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است که این احکام را مقرر داشته و نیز از نیات وصیت کنندگان آگاه مى باشد، در عین حال «حلیم» است و کسانى را که بر خلاف فرمان او رفتار مى کنند، فوراً مجازات نمى نماید».
با این که ظاهراً ارث مرد دو برابر زن است، اما با دقت بیشتر روشن مى شود که از یک نظر، ارث زنان دو برابر مردان مى باشد! و این به خاطر حمایتى است که اسلام از حقوق زن کرده است. توضیح این که: اسلام وظائفى بر عهده مردان گذارده، که با توجه به آن، نیمى از درآمد مردان عملاً خرج زنان مى شود، در حالى که بر عهده زنان چیزى گذارده نشده است، مرد باید هزینه زندگى همسر خود را طبق نیازمندى او، از مسکن، پوشاک، خوراک و سایر لوازم بپردازد، و هزینه زندگى فرزندان خردسال نیز بر عهده اوست، در حالى که زنان از هر گونه پرداخت هزینه اى حتى براى خودشان معاف هستند. بنابراین، یک زن مى تواند تمام سهم ارث خود را پس انداز کند، در حالى که مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خرج کند، و نتیجه آن عملاً چنین مى شود که نیمى از درآمد مرد براى زن خرج مى شود، و نیمى براى خودش، در حالى که سهم زن همچنان به حال خود باقى مى ماند. براى توضیح بیشتر به این مثال توجه کنید: فرض کنید مجموع ثروت هاى موجود در دنیا معادل 30 میلیارد تومان باشد که از طریق ارث تدریجاً در میان زنان و مردان جهان (دختران و پسران) تقسیم مى گردد، اکنون مجموع درآمد مردان را با مجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب کنیم، مى بینیم از این مبلغ 20 میلیارد سهم مردان، و 10 میلیارد سهم زنان است. مطابق معمول، زنان ازدواج مى کنند، و هزینه زندگى آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همین دلیل زنان مى توانند 10 میلیارد خود را پس انداز کنند، و در بیست میلیارد سهم مردان، عملاً شریک خواهند بود; زیرا در مورد آنها و فرزندان آنها نیز مصرف مى شود. بنابراین، در واقع نیمى از سهم مردان هم که 10 میلیارد مى شود، صرف زنان خواهد شد، و با اضافه کردن این مبلغ به 10 میلیارد که پس انداز کرده بودند، مجموعاً صاحب اختیار 20 میلیارد ـ دو سوم مجموع پول دنیا ـ خواهند بود، در حالى که مردان بیش از 10 میلیارد عملاً براى خود مصرف نمى کنند. نتیجه این که: سهم واقعى زنان، از نظر مصرف و بهره بردارى دو برابر سهم واقعى مردان است، و این تفاوت به خاطر آن است که معمولاً قدرت آنها براى تولید ثروت کمتر است، و این یک نوع حمایت منطقى و عادلانه است که اسلام از زنان به عمل آورده و سهم حقیقى آنها را بیشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است. اتفاقاً با مراجعه به آثار اسلامى به این نکته پى مى بریم که سؤال بالا از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده، و گاه و بى گاه از پیشوایان اسلام در این زمینه پرسش هائى مى کردند، و پاسخ هائى که از طرف این پیشوایان بزرگ ائمه اهل بیت(علیهم السلام) به این سؤال داده شده غالباً به یک مضمون است، و آن این که: «خداوند مخارج زندگى و پرداخت مهر را بر عهده مردان گذارده است، به همین جهت سهم آنها را بیشتر قرار داده» در کتاب «عیون اخبار الرضا(علیه السلام)» از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده که در پاسخ این سؤال فرمود: «این که سهم زنان از میراث، نصف سهم مردان است به خاطر آن است که: زن هنگامى که ازدواج مى کند چیزى مى گیرد و مرد ناچار است چیزى بدهد، به علاوه هزینه زندگى زنان بر دوش مردان است، در حالى که زن در برابر هزینه زندگى مرد و خودش مسئولیتى ندارد» در جمله «وَ اِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً» به واژه تازه اى برخورد مى کنیم که فقط در دو مورد از قرآن دیده مى شود: یکى در آیه مورد بحث و دیگرى در آخرین آیه از همین سوره «نساء» و آن کلمه «کَلالَة» است. آنچه از کتب لغت استفاده مى شود این است: «کَلالَة» در اصل معنى مصدرى دارد و به معنى «کَلال» یعنى از بین رفتن قوت و توانائى است ولى بعداً به خواهران و برادرانى که از شخص متوفى ارث مى برند گفته شده است. شاید تناسب آن این باشد که برادران و خواهران جزء طبقه دوم ارث هستند، و تنها با نبودن پدر و مادر و فرزند، ارث مى برند، و چنین کسى که پدر و مادر و فرزندى ندارد، مسلماً در رنج است و قدرت و توانائى خویش را از دست داده، لذا به آنها «کَلالَة» گفته مى شود. «راغب» در کتاب «مفردات» مى گوید: «کَلالَة» به ورّاث ـ غیر از پدر و فرزند ـ گفته مى شود. و «ابن عباس» گفته: به جز فرزند به سایر ورّاث «کَلالَة» مى گویند و در روایتى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده، آن حضرت در پاسخ این سؤال که: «کلالة چیست»؟ فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لا والِدٌ» «کَلالَة» عنوانى است براى شخصى که از دنیا رفته، در حالى که نه پدر و مادرى دارد و نه فرزند، از این بیان استفاده مى شود: «کَلالَة» اسم میت است و هر دو قول صحیح است و اما این که چرا قرآن به جاى بردن نام برادر و خواهر این تعبیر (کلالة) را انتخاب کرده؟ شاید به خاطر آن است که این گونه افراد که: نه پدر و مادر دارند و نه فرزندى، مراقب باشند اموال آنها به دست کسانى خواهد رسید که نشانه ناتوانى او هستند. و بنابراین، پیش از آن که دیگران از آن استفاده کنند، خودشان آنها را در موارد ضرورى تر و لازم تر، در راه کمک به نیازمندان و حفظ مصالح اجتماعى صرف کنند. الف ـ آنچه درباره ارث برادران و خواهران آمده است، گرچه ظاهراً به طور مطلق است و برادران و خواهران پدر و مادرى، و پدرى تنها، و مادرى تنها، را شامل مى شود، ولى با توجه به آخرین آیه همین سوره «نساء» که تفسیر آن به زودى خواهد آمد روشن مى شود که: منظور از این آیه تنها برادران و خواهران مادرى متوفى هستند (آنها که فقط از طرف مادر با او ارتباط دارند) در حالى که آیه آخر سوره «نساء» درباره برادران و خواهران پدر و مادرى و یا پدرى تنها مى باشد (شواهد این موضوع را به خواست خدا در ذیل همان آیه بیان خواهیم داشت). بنابراین، گرچه هر دو آیه بحث از ارث «کلاله» (برادران و خواهران) مى کنند و ظاهراً با هم سازگار نیستند، اما با دقت در مضمون دو آیه، روشن مى شود هر کدام درباره یک دسته خاص از برادران و خواهران سخن مى گوید، و هیچ گونه تضادى در میان آنها نیست. ب ـ روشن است ارث بردن این طبقه در صورتى است که وارثى از طبقه اول یعنى پدر و مادر و فرزندان، در کار نباشد، گواه این موضوع آیه: وَ أُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْض فِى کِتابِ اللّهِ: «خویشاوندان طبق کتاب خدا بعضى بر بعض دیگر در مقررات ارث ترجیح دارند» آنها که به شخص میت نزدیک ترند، مقدم هستند و همچنین اخبار فراوانى که در این زمینه وارد شده گواه دیگرى بر تعیین طبقات ارث و ترجیح بعضى بر بعض دیگر مى باشد. ج ـ از تعبیر: هُمْ شُرَکاءُ فِى الثُّلْثِ: «برادران و خواهران مادرى اگر بیش از یک نفر باشند در ثلث مال شریکند» استفاده مى شود آنها یک ثلث را در میان خود به طور مساوى تقسیم مى کنند و زن و مرد در اینجا هیچ گونه تفاوتى ندارند; زیرا مفهوم شرکت مطلق، مساوى بودن سهام است. د ـ از آیه به خوبى استفاده مى شود انسان حق ندارد از طریق وصیت یا اعتراف به بدهى که بر ذمه او نیست، صحنه سازى بر ضد وارثان کند، و حقوق آنها را تضییع نماید، او تنها موظف است دیون واقعى خود را در آخرین فرصت گوشزد نماید و حق دارد وصیتى عادلانه که در اخبار حد آن مقدار، ثلث تعیین شده، بنماید. در روایات پیشوایان اسلام در این زمینه تعبیرات شدیدى دیده مى شود از جمله در حدیثى مى خوانیم: اِنَّ الضِّرارَ فِى الْوَصِیَّةِ مِنَ الْکَبائِرِ: «زیان رسانیدن به ورثه و محروم ساختن آنها از حق مشروعشان به وسیله وصیت هاى نابه جا از گناهان کبیره است» اسلام در حقیقت با این دستور، مى خواهد هم شخص را از قسمتى از اموال خود حتى بعد از وفات بهره مند سازد، و هم وارثان را، مبادا کینه و عقده اى در دل آنها به وجود بیاید و پیوند محبت که باید بعد از مرگ هم باقى باشد، سست گردد.
منبع ...:
https://t.me/fazylatha
پیوندها:
کانال طاووس الجَنَّه
کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز)
پایگاه اطلاعرسانی سید ابراهیم رئیسی
تفسیر آیاتی از قرآن کریم حدیث
پوستر حدیثی | احادیث تصویری | عکس نوشته | https://rasekhoon.net/hadith | https://www.aviny.com/hadis-mozooee/hadis-farsi.aspx | توبه
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
بیانات امام خامنه ای (حفظه الله تعالی)
طاغوت
حضرت امام حسین(علیه السلام) / عاشورا/کربلا/عبرتهای عاشورا/حسنین/کوفیان/یزید / سیدالشهدا/ثارالله/اباعبدالله الحسین
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
به یاد شهدا ...
شهید / شهادت/ایثار/ایثارگران / شهدا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
برخی پیوندها:
کانال فضیلتها
https://t.me/fazylatha
کانال طاووس الجَنَّه:
https://t.me/tavoosoljannah
کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):
https://t.me/sharheser
پایگاه اطلاعرسانی سید ابراهیم رئیسی:
https://raisi.ir/service/election
بخش فیلم
*****
التماس دعا
:: موضوعات مرتبط:
ولایت فقیه ,
شهید ,
شهداء مدافع حرم ,
مسئله مهدویت ,
ظهور ,
قرآن کریم ,
تفسیر سوره مبارکه نساء ,
احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) ,
,
:: برچسبها:
تفسیر آیات ۱۱ تا ۱۲ سوره مبارکه نساء ,
خداوند ,
فرزندان ,
سفارش ,
سهم ,
میراث ,
پسر ,
دختر ,
پدر و مادر ,
میت ,
فرزند ,
ارث ,
مادر ,
یک سوم ,
برادران ,
یک ششم ,
وصیت ,
ادای دین ,
سودمند ,
فریضه الهی ,
دانا و حکیم ,
دانا ,
حکیم ,
زنان ,
نصف ,
یک چهارم ,
یک هشتم ,
مرد ,
کلاله ,
خواهر ,
برادر ,
یک سوم ,
برادران مادری ,
خواهران مادری ,
شرط ,
بردبار ,
یا زهراء سلام الله علیها ,
ظهور ,
امام خامنه ای ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
نویسنده : yamahdi788
تاریخ : دو شنبه 1 شهريور 1400
|
In the Name of Allah
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة یا زهرا سلام الله علیها
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
حق کسی که بر تو احسان نموده اما حق کسی که تو را کمک نموده است به خاطر دوستی یا ملک یا قرابت و... بر تو آن است که بدانی او از مالش گذشته و با صرف مال تو را؛ از ذلت بندگی و بردگی دیگران و وحشت آن نجات داده است و مزه آزادی و آسایش را به تو چشانیده است و تو را از اسارت دیگران رهانیده؛و زنجیرهای بردگی را از تو باز نموده و بوی خوش عزت و آزادی را به مشام تو رسانیده است. او تو را از زندان قهر و جبر بیرون آورده و عُسر حَرج و سختی را از تو دور نموده و با خوشی و خوشرویی و زبان انصاف با تو سخن گفته و تمام دنیا را (به جهت احسانی که نموده است) به تو بخشیده است و تو را فارغ البال ساخته که به عبادت پروردگارت پردازی و در این راستا ضرر مالی را تقبل و تحمل نموده است. بدان که او نزدیکترین مخلوق خداوند است نسبت به تو بعد از پدر و مادر و برادر و خواهرت و سزاوارتر از دیگران است که در مواقع لزوم به کمک او بشتابی و به خاطر خدا و احسانی که برای تو نموده است یاریش نمایی و خودت را هیچ وقت در اموری که مورد نیاز اوست مقدم ننمایی. منبع: رساله حقوق امام سجاد(ع) الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
تفسیر آیه ۷ سوره مبارکه نساء ۷لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصیباً مَفْرُوضاً ترجمه ۷ ـ براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جاى مى گذارند، سهمى است; و براى زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان مى گذارند، سهمى; خواه آن مال، کم باشد یا زیاد; این سهمى است تعیین شده و پرداختنى. شان نزول در عصر جاهلیت عرب، رسم چنین بود که تنها مردان را وارث مى شناختند و معتقد بودند: آن کس که قدرت حمل سلاح و جنگ و دفاع از حریم زندگى و احیاناً غارتگرى ندارد، ارث به او نمى رسد. به همین دلیل، زنان و کودکان را از ارث محروم مى ساختند، و ثروت میت را در میان مردان دورتر قسمت مى کردند. تا این که یکى از انصار به نام «اوس بن ثابت» از دنیا رفت، دختران و پسران خردسالى را بر جاى گذارد، عموزاده هاى او به نام «خالد» و «عرفطه» اموال او را میان خود تقسیم کردند، و به همسر و فرزندان خردسال او چیزى ندادند. همسر او به پیامبر(صلى الله علیه وآله) شکایت کرد، و تا آن زمان حکمى در زمینه ارث بستگان در اسلام نازل نشده بود، آیه فوق نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن دو نفر را خواست و به آنها دستور داد: در اموال مزبور، هیچ گونه دخالت نکنند و آن را براى بازماندگان درجه اول، یعنى فرزندان و همچنین همسر او بگذارند، تا طرز تقسیم آن در میان آنها در پرتو آیات بعد روشن گردد. تفسیر این آیه در حقیقت گام دیگرى براى مبارزه با عادات و رسوم غلطى است، که در آن زنان و کودکان را از حق مسلّم خود محروم مى ساخت، و بنابراین مکمل بحث هائى است که در آیات سابق گذشت; زیرا اعراب با رسم غلط و ظالمانه اى که داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مى ساختند. آیه روى این قانون غلط خط بطلان کشیده، مى فرماید:: «براى مردان سهمى است از اموالى که پدر و مادر و نزدیکان به جاى مى گذارند و براى زنان هم سهمى از آنچه پدر و مادر و نزدیکان بر جاى مى گذارند، خواه کم باشد یا زیاد» (لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ). بنابراین، هیچ کدام حق ندارند سهم دیگرى را غصب کنند. سپس در پایان آیه، براى تأکید مطلب مى فرماید: «این سهمى است تعیین شده و لازم الاداء» تا هیچ گونه تردید در این بحث باقى نماند (نَصیباً مَفْرُوضاً). ضمناً همان طور که مى بینیم، آیه فوق یک حکم عمومى براى همه موارد ذکر مى کند، بر این اساس، آنهائى که فکر مى کنند پیامبران اگر ثروتى داشته باشند، به عنوان ارث به بستگان آنها نمى رسد، بر خلاف آیه فوق است (البته منظور اموال شخصى پیغمبر است و گر نه اموال بیت المال که متعلق به مسلمین است، طبق قانون بیت المال در موارد خود مى بایست صرف گردد). همچنین از عموم آیه فوق، و آیات دیگرى که بعداً درباره ارث مى خوانیم، روشن مى شود که: قائل شدن به تعصیب یعنى «اختصاص دادن قسمتى از مال به مردانى که از طرف پدر با میت ارتباط دارند در پاره اى از موارد» ـ همان طور که دانشمندان اهل تسنن قائل هستند ـ نیز بر خلاف تعلیمات قرآن است; زیرا لازمه آن محروم ساختن زنان از ارث در بعضى از موارد است و این یک نوع تبعیض جاهلى است که اسلام با آیه فوق و مانند آن، آن را نفى کرده است (دقت کنید!). منبع ...:
https://t.me/fazylatha
پیوندها:
کانال طاووس الجَنَّه:
https://t.me/tavoosoljannah
کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):
https://t.me/sharheser
پایگاه اطلاعرسانی سید ابراهیم رئیسی:
https://raisi.ir/service/election
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
امام رضا (علیه السلام):رزق و روزی لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الرِّزْقِ فَتُحْرَمُوا كَثِيرَه؛ رزق و روزی کم را ناچیز نشماریدزیرا این کار، شما را از رزق و روزی فراوان منع می کند(بحارالانوار،ج75،ص347)
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
بخش فیلم
:: موضوعات مرتبط:
ولایت فقیه ,
شهید ,
شهداء مدافع حرم ,
مسئله مهدویت ,
ظهور ,
قرآن کریم ,
تفسیر سوره مبارکه نساء ,
احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) ,
,
:: برچسبها:
تفسیر آیه ۷ سوره مبارکه نساء ,
مردان ,
پدر و مادر ,
پدر ,
مادر ,
خویشاوندان ,
سهم ,
زنان ,
مال ,
کم ,
زیاد ,
پرداختن ,
عصر جاهلیت ,
عصر ,
جاهلیت ,
وارث ,
قدرت ,
حمل سلاح ,
سلاح ,
جنگ ,
دفاع ,
حریم ,
زندگی ,
ارث ,
کودکان ,
محروم ,
ثروت ,
میت ,
انصار ,
دختران ,
پسران ,
خردسال ,
پیامبر(صلى الله علیه وآله) ,
شکایت ,
همسر ,
بستگان ,
اسلام ,
نازل ,
آیه ,
دستور ,
دخالت ,
بازماندگان ,
درجه اول ,
فرزندان ,
تقسیم ,
یا زهراء سلام الله علیها ,
ظهور ,
امام خامنه ای ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 75 صفحه بعد
|
|
آمار مطالب
:: کل مطالب : 745
:: کل نظرات : 0
آمار کاربران
:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0
کاربران آنلاین
آمار بازدید
:: بازدید امروز : 388
:: باردید دیروز : 674
:: بازدید هفته : 1314
:: بازدید ماه : 8797
:: بازدید سال : 120477
:: بازدید کلی : 120477
|